زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
مثل صـدفی پـوچ به گـوهر نرسیده آن دل که به مهر عـلیاکبر نرسیده در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست وقتی که به پابـوسی این در نرسیده هی قـافـیه در قـافـیه افـتـاد به پایش از شوق غـزلهای به دفـتر نرسیده از خـیمه بـرون آمد و آمد به تـماشا هرکـس به تـمـاشای پیـمـبر نرسیده با اشک پدر گفت که برخـیز موذن هر چند که هنگـام اذان سـر نرسیده یکبار شهادت بده حق با چه کسی بود تـا آتـش تـردیـد بـه بــاور نـرسـیـده آرام بــرو مــایـۀ دلـگــرمـی بــابــا آرام بــرو قـصـه به آخـر نـرسـیـده میرفت؛ نگاهش به پدر بود کماکان دلـتـنـگ پـدر بود به مـادر نـرسیده با تیغ دو ابروی کجش مثل اباالفضل مشغـول قتال است به لشگر نرسیده گـفـتـند که بـغـضاً لـعـلی زود بیـاید هرکس به مصاف یل خـیبر نرسیده بر گرد ضریح زرهش در دل لشگر جز تیر و سنـان زائر دیگر نرسیده ایکاش که میشد پـدرش زود بیاید تا کار به غـارت شـدن سر نرسـیده از اسب نگاهی به علی کرد حسین و سمت پـسر افـتاد به پـیـکـر نرسـیده معلوم شد از آیـنه کاری شدن دشت سمت حـرم این جمع مکسر نرسیده |